سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل موضوعات اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی

جنایات صدام 1

میخائیل رمضان، معلم ساده‏ای بود که به خاطر شباهت شگفتی‏‎آورش به صدام، توسط یکی از نزدیکانش به حزب بعث معرفی می‎شود. او توسط یک جراح آلمانی به نام دکتر «هلموت ریدل» تحت عمل جراحی پلاستیک قرار می‏گیرد تا کوچکترین تفاوتهای صورتش با صدام اصلاح شود. میخائیل رمضان با این شباهت توانست 19 سال نقش صدام را در عرصه‏های اجتماعی، سیاسی و نظامی بازی کند. او در کتاب خاطرات خود که هم اینک گزیده‏هایی از آن را خواهید خواند، اسرار زیادی را فاش می‏کند. او حتا با حسنی مبارک (رئیس جمهور مصر) و یاسر عرفات (رهبر معدوم فلسطینیان) ملاقات می‏کند، بدون اینکه آن دو پی ببرند که او صدام واقعی نیست. شبیه صدام از جبهه‏های جنگ عراق با ایران و روزهای اشغال کویت، دیدارهای متعددی داشته است. میخائیل رمضان چندی پس از اشغال کویت توسط ارتش صدام، از عراق می‏گریزد و به ایالات متحده پناهنده می‎‏شود. وی اکنون ساکن نیویورک است.

در دههء هفتاد میلادی، با ورود صدام به صحنهء سیاست عراق به عنوان شورای فرماندهی انقلاب و معاون احمد حسن‏البکر، به تدریج دچار گرفتاری شدیدی شدم. این مسئله به خاطر شباهت زیادی بود که میان من و صدام وجود داشت و به حد هم‏شکلی می‏رسید. من در سال 1944 در یک خانوادهء متوسط در کربلا به دنیا آمدم. مرحوم پدرم در سال 1975 از دنیا رفت. او معلم و من به عنوان تنها فرزند او تا سال 1979 به این شغل اشتغال داشتم.

در هر مجلسی که در کربلا وارد می‎شدم، همه لب از سخن می‏بستند و نگاههای همراه با ترسشان جلب من می‎شد؛ تا اینکه یک نفر از افراد حاضر که مرا می‎شناخت، به اطلاع آنها می‏رساند که من صدام نیستم؛ بلکه «میخائیل رمضان» ام.

دردها و رنجهای من هنگامی بیشتر شد که تلویزیون به انحصار صدام درآمد و به مناسبت دیدار از روستاها، مدارس، خانه‏ها، بیمارستانها و شرکت در کنفرانسها، انجام ملاقاتها به طور دائم در صحنهء تلویزیون حاضر گردید. عبارت «جناب معاون» دیگر نقل محافل خاص و عام شده بود و موضوع مشباهت با او برای من به یک مشکل واقعی تبدیل گشته بود. اولین گام در این راه، توسط «اکرم سالم الکیلانی»، شوهر خواهرم، برداشته شد. او عضو حزب بعث و کارمند دون پایه‏‎ای بود که برای ارضای تمایلات نفسانی و جلب توجه صدام، این موضوع را به اطلاع مسئولان حزب رساند.

در سال 1977، بعد از آنکه صدام از موضوع شباهت من به خودش باخبر شد، شخصن مرا احضار کرد. وقتی وارد دفتر مخصوصش شدم، شدیدن دچار شگفتی شد، تا جایی که این شباهت زیاد، او را مات و مبهوت کرد. در طی دیدار با او، به من پیشنهاد کرد که خدمتی به او بنمایم که در واقع خدمت به عراق است. او گفت: «تو می‏‎توانی مردم عراق را از دیدارهای تفقدی من بهره‏مند کنی و اوقات باارزشی برایم فراهم آوری.»

پس از موافقت من با این خواسته که چاره‏ای جز قبول آن نبود، در اختیار بخش ویژه‏ای قرار گرفتم و اجازهء خروج از این بخش را به جز در مواقع بسیار ضروری، آن هم با قیافهء ناشناخته، نداشتم. بینی من که کوچکتر از بینی صدام بود، تحت عمل جراحی قرار گرفت؛ به نحوی که از نظر حجم، مطابق بینی صدام شد.

افسرانی که از ادارهء استخبارات به ریاست «محمد الجنابی»، بر آموزش و تعلیم من نظارت داشتند تا در حرکات و سکنات و شیوهء سخن گفتن، به کار بردن عبارات، راه رفتن و هر آنچه مربوط به صدام می‎شد، شبیه او شوم. صدام شخصن بر این امور که چندین ماه به صورت محرمانه ادامه داشت، و کسی جز تعداد اندکی از ماموران ویژهء استخبارات، محافظان شخصی صدام، و عدی (پسر بزرگ صدام) از آن باخبر نبودند، نظارت داشت.
  دیدار با صدام
هنگامی که از طرف صدام برای دیدار با او احضار شدم، تصور نمی‏کردم این ملاقات این همه وقت از من بگیرد و آن همه مرا به زحمت بیندازد. من و شوهر خواهرم (اکرم)، به مدت چهار روز در یک آپارتمان در داخل قصر ریاست جمهوری اسکان دادند. در این مدت منتظر دیدار با صدام بودیم. این آپارتمان بسیار وسیع و مجلل بود. افراد خدمتکار برای ما هرگونه غذا و پوشاکی که می‏خواستیم، فراهم می‏کردند. در روز پنجم، یک دستگاه اتومبیل ویژه برای بردن ما نزد صدام در جلوی آپارتمان حاضر شد. ساعت دقیقن 11 صبح بود. همه سوار اتومبیل مرسدس بنز شدیم و اتومبیل از مقابل مکانی که من در آن ساکن بودم، به سمت محل اقامت صدام و دقیقن به محل ویژهء مهمانان به راه افتاد. اتومبیل با سرعت بسیار بالا حرکت کرد و در مقابل ساختمان قصر ویژهء صدام توقف کرد. افسران محافظ ما را به درون اتاقی راهنمایی کردند و ما را تنها گذاشتند. مدتی بعد، افسری مافق از بقیه، با چهره‏ای دراز و پهن و ترسناک نزد ما آمد. نگاهش از هر جهت انسان را دچار ترس و وحشت می‏کرد. رو به من کرد و گفت: «شما باید میخائیل رمضان، شبیه جناب رئیس جمهور باشید؟»

گفتم: «بله، من همانم»

گفت: «جناب رئیس می‏خواهند با شما ملاقات کنند؛ اما در صورتی می‏توانید ایشان را زیارت کنید که شما هم همان مراحلی که بقیه برای دیدار با وی طی می‏کنند، پشت سربگذارید:

1- بازرسی از سر گرفته تا نوک انگشتان پا.

2- بیرون آوردن تمام لباسها و پوشیدن لباسهای دیگری به جای آن.

3- شستن تمام بدن با آب و دتول. (مایع ضدعفونی کننده)

این اقدامات برای من و شوهر خواهرم انجام شد. سپس مرحلهء دوم که همان معاینات پزشکی بود، آغاز شد. پزشکی احضار شد و شروع به معاینهء ما کرد تا نسبت به نبود هرگونه سم یا میکروبی که ممکن است حامل آن باشیم و صدام در طی دیدار با ما به آن مبتلا شود، مطمئن شود.

پس از طی این مراحل، همان افسر ترسناک ما را به سمت اتاق صدام هدایت کرد و خود در را گشود. ما پشت سر او وارد دفتر صدام شدیم. حالا من رو در روی صدام بودم و تنها چند قدم با هم فاصله داشتیم. صدام هنگامی که نگاهش به من افتاد، به شدت تعجب کرد. من این حالت را در او به وضوح ملاحظه کردم. در حالی که نمی‏توانست باور کند انسانی تا این اندازه شبیه اوست، به من خیره شده بود؛ اما بر خودش مسلط شد و تلاش کرد که متعجب نشده است. سپس به ما اجازه داد تا بنشینیم. دفتر از نظر شکوه و جلال، شبیه به قصرهای افسانه‏ای بود که در داستانها دربارهء پادشاهان قدیم آورده بودند. دیوارهای دفتر به سبک دیوارهای پادشاهان قدیم فرانسه مزین شده بود؛ به نحوی که رنگها با هم متناسب بوده و از زیبایی خاصی برخوردار بودند. بعضی از نقاط این دیوارها، آن طور که بعدن متوجه شدم، با طلا پوشیده شده بودند. همهء اسباب و وسائل این دفتر از خارج وارده شده و بر اساس مدلهای خارجی بودند.

صدام گفت: «راحت باشید، بنشینید، بنشینید.»


صدام و دخترش

با همهء اینها، آن روز دچار ترس و وحشتی شدم که در طول عمرم تجربه‏اش نکرده بودم. صدام برای کسی که بار اول او را می‏‎بیند، خیلی ترسناک نیست؛ اما سابقهء اوست که باعث رعب و وحشتی می‎شود که بر آن دفتری که ما در آن قرار داشتیم، سایه افکنده بود. می‏ترسیدم سخنی به زبان آورم که حاکی از حماقت من باشد. من می‏ترسیدم؛ اما اکرم کاملن در جای خودش منجمد شده بود.

صدام سر سخن را باز کرد و با لبخند مکارانه‏ای از من پرسید: «میخائیل، مادرت اهل کجاست؟»

جواب دادم: «جناب رئیس جمهور، مادرم در کاظمین متولد گشته و در همان جا هم بزرگ شده است.»

صدام با مکر و حیله پاسخ داد: «امکان دارد پدرم از کاظمین دیدار کرده و با مادر تو ملاقاتی داشته باشد! این مسئله شباهت زیاد ما را تفسیر می‏کند.» (او این عبارت را با کلمات بسیار زشتی بیان کرد که من در اینجا نمی‏توان آنها را بنویسیم.)

با لبخند و مودبانه گفتم: «بله، ممکن است همین طور باشد، جناب رئیس!»

افراد حاضر در دفتر، از جمله اکرم، با صدام که از ته دل می‏خندید، هم‏‎صدا شدند. در آن هنگام من نتوانستم تنفر خودم را بروز دهم.

برعکس صدام، عدی انسانی احمق و به علاوه بسیار مغرور است. تصور کنید حماقت با غرور همراه شود؛ عدی چنین انسانی بود. عدی از نظر جسمانی، بلندقامت و لاغر است و بیشتر ویژگیهای مادرش را دارد. بینی‏اش خیلی باریکتر از صدام است، اما چشمان عمیق و نافذ او شبیه چشمان پدرش است. از همان لحظهء اول تنفر بسیار شدید از عدی در دلم ایجاد شد. و این تنفر با گذشت زمان، بسیار بیشتر گردید.

خدمتکاری همراه با پاکت بزرگی از سیگار برگ هاوانا به صدام نزدیک شد. صدام سیگاری برداشت، سپس من و اکرم نیز سیگاری برداشتیم. صدام گفت: «اطلاع داری که کارهای معمولی روزانهء ما خیلی زیاد است و من می‎دانم ملت عراق، عاشق رئیس جمهورشان هستند! اما مسئولیتهایم به حدی زیاد است که وقت کافی برای اینکه در میان ملتم باشم، ندارم. به همین خاطر، شما می‏توانید به رئیس جمهورتان کمک کنید. شما با حضور در مراسم و مناسبتهای مشخص، به من و بالطبع ملت عراق، خدمت بزرگی خواهید کرد.»

در حالی که نگرانی شدیدم را پنهان می‏کردم، جواب دادم: «بله، همین طور است که حضرت عالی می‏فرمائید؛ اما من دقیقن چه خدمتی می‏توانم انجام دهم؟»

صدام با تعجب گفت: «تو خیای کارها می‏توانی انجام بدهی. می‏توانی از بیمارستانها دیدار کنی، به محله‏های محروم بغداد بروی و به بچه‏های در مدارس سرکشی کنی. این امر، بسیاری از مردم را خوشحال خواهد کرد. میخائیل، اگر بتوانی چنین کارهایی بکنی، از تو تقدیر خواهد شد.»

ظاهر قضیه، یک تقاضا بود. اما من خیلی باید احمق می‏بودم تا درک نکنم هیچ راهی جز موافقت ندارم. بنابراین گفتم: «اگر حضرت عالی تمایل به این امر دارید، من حاضر به انجام آن خواهم بود.»

صدام با خوشحالی گفت: «شک نداشتم که تو قبول خواهی کرد. علیرغم گفتهء عدی، امکان ندارد کسی قیافه‏اش کاملن شبیه من باشد، اما باطنش با من تفاوت داشته باشد.»

صدام قبل از آنکه به حرفهایش ادامه دهد، بار دیگر سیگار خواست. او به این کار عادت کرده بود. روزانه حدود صد نخ سیگار برگ هاوانا می‏کشید و بسیار اندک اتفاق می‏افتاد که یکی از آنها را چند دقیقه در دست داشته باشد و تا آخر بکشد. صدام وقتی صحبت می‏کرد، به هیچ یک از خصوصیات خودش اشاره‏ای نمی‏‎کرد. او از این کار امتناع می‎کرد؛ اما این بار از دوران جوانی‏‎اش با افتخار سخن می‏گفت. دوران کودکی صدام در پرده‎‏ای از ابهام است. صدام ادعا می‏کرد در 28 آوریل 1937 در روستای «الجویش» نزدیک تکریت به دنیا آمده است. این شهر تقریبن 600 سال قبل، از جانب عده‏ای مهاجم غارت شد و در آنجا از جمجمه‏های کشته‏ها، مجسمه‏ها ساختند.

صدام ادعا می‏کرد که پدرش حسین المجید، هنگام تولد او از دنیا رفته است. اما در واقع این ادعا، پوششی برای مولود نامشروعی است که کسی از هویت پدر او اطلاع دقیقی ندارد. دربارهء تولد او، حرف و حدیثهای زیادی است که برخی از آنها حقیقت دارد و خلاصهء آنها اینکه صدام فرزندی نامشروع است؛ اما اصل حکایت این است:

اهالی روستایی که صدام در آن به دنیا آمد، دچار فقر شدیدی بودند. از این رو مجبور بودند تولیدات خود مانند لبنیات را برای فروش به شهر نزدیک روستایشان ببرند. مادر صدام (صبحة) نیز برای فروش محصولات خود و خرید نیازمندی‏های خانواده به این شهر رفت و آمد می‏کرد. طبق معمول، در یکی از روزها به شهر آمد و یکی از تجار یهودی ساکن در آن شهر، او را دید و شیفتهء جمال او شد. آن طور که می‏گویند این زن بسیار زیبا بوده است. صبحة در قبال دریافت مبلغ قابل توجهی، هر شب خودش را در اختیار آن فرد می‏گذارد و مدت سه ماه هر شب، نزد آن تاجر به سر می‎برد و سرانجام از وی حامله می‎شود.

صبحة چندین بار می‎خواهد سقط جنین کند، اما موفق نمی‎شود؛ به همین دلیل نام این جنین را صدام می‏گذارد. هنگامی کار به افتضاح می‏کشد و موضوع آشکار می‎شود، پدر صبحه، به فکر چاره می‏افتد و او را به عقد ازدواج یک مرد عقب‏‎ماندهء ذهنی به نام حسین درمی‏آورد و بعد از مدتی، این مرد را می‏کشد تا سخنی نگوید و خانواده رسوا نشود.

من معتقدم که این قصه واقعیت دارد؛ زیرا ساجده (همسر صدام) هنگامی که صدام با یک خانم چشم پزشک زیبا به نام «سمیره» ازدواج کرد، اشارهء گذرایی به این موضوع کرد. این ازدواج موجب اختلاف خانوادگی بزرگی شد؛ به نحوی که میان عدنان خیرالله و خیرالله طلفاح و ساجده از یک سو و صدام از ناحیهء دیگر، مشاجراتی رخ داد. بنابراین صدامم همانطور که همه می‏گویند، بی‏پدر است و به همین خاطر، مخالفان عراقی، او را صدام تکریتی می‏‎نامند. نبردن نام پدر و خانوادهء او و منسوب کردن وی به مادره بیوه‏اش صبحه طلفاح که بعدن با ابراهیم حسن تکریتی ازدواج کرد، برای او اهانت مستقیمی به حساب می‏آمد.

صدام از ابراهیم حسن تکریتی متنفر بود. وی به صدام مرتب توهین می‏کرد. ابراهیم، انسان پست و حقیری بود. القاب تحقیرآمیز زیادی داشت که محترمانه‏ترین آنها ابراهیم کذاب (ابراهیم دروغگو) بود و تا سالخوردگی به همین لقب شهرت داشت.

تاریخ تولد صدام نیز ساختگی است؛ زیر تا سال 1975، تاریخ ولادت کودکان در عراق ثبت نمی‎‏شد. تاریخ تولد متولدین ژانویه تا جولای، در ماه جولای تحت عنوان متولد نیمهء اول سال و تاریخ تولد کسانی که از جولای تا ژانویه به دنیا می‏آمدند، تحت عنوان متولد نیمهء دوم به ثبت می‏‎رسید. در واقع صدام در نیمهء دوم سال 1939 به دنیا آمد و پس از ازدواج اولش تصمیم گرفت دو سال به سن خود اضافه کند تا با همسرش ساجده خیرالله، هم‏سن و سال شود؛ زیرا در عراق این یک امر نامتعارف است که مردی با زنی بزرگتر از خود ازدواج کند. به همین خاطر و به خواستهء خودش، تاریخ تولدش دو سال قبل از آن و در ماه آوریل ثبت گردید.

صدام به من دستور داد تا از آموزش و پرورش مرخصی درازمدت بگیرم؛ اما دیگر هیچگاه به کلاس درس بازنگشتم. همچنین دستور داد که یک دستگاه آپارتمان مجلل دولتی در بغداد در اختیارم بگذارند. پس از آن، او به این ملاقات پایان داد و آن مکان را ترک کرد.

آپارتمان را تحویل گرفتم و سپس به سرعت با آمنه که دوستش داشتم، ازدواج کردم. خانوادهء من عبارت شد از من، مادرم و همسرم آمنه. پس از چند روز مرخصی، می‏بایست به قصر ریاست جمهوری می‏رفتم تا در آنجا هر روز رفتارهای صدام را بادقت تمرین کنم.

صدام کیست؟
همانطور که دانستیم، صدام فرزندی نامشروع بود. بنابر عرف مرسوم در قبایل عرب، باید دختر خطاکار کشته می‎شد تا ننگ و عار از دامن خانواده و قبیله پاک شود، اما مادر صدام را به ازدواج یک عقب‎‏ماندهء ذهنی درآوردند تا فرزندی که در راه است، مشروعیت ظاهری پیدا کند. سپس مادر صدام (صبحة طلفاح) با شوهر دوم خود که همان ابراهیم حسن تکریتی باشد، ازدواج می‏کند. ابراهیم حسن در بین مردم العوجه (روستای محل تولد صدام) و تکریت به خباثت معروفیت داشت. از آنجایی که ابراهیم حسن از صدام تنفر داشت، وی به منزل دائی‏اش خیرالله طلفاح فرستاده می‎شود. خیرالله طلفاح در شورش سال 1941 علیه سلطنت خاندان هاشمیان، فیصل دوم، شرکت می‎کند و در پی شکست این قیام به زندان می‏آفتد. بعد از مدتی از زندان آزاد می‎شود و به سرقت در کوچه و بازار و تجارت غیرقانونی (قاچاق) و تجاوز به ناموس شهروندان مبادرت می‎ورزد.

صدام در چنین محیط کثیفی بزرگ شد. بی‏پدر و نامشروع به دنیا آمد و مطرود بود. تنها مونس و همدم صدام 10 ساله، میله‏ای آهنی بود که آن را هیچگاه از خود جدا نمی‏کرد زیرا هنگام دعوا در مدرسه و خیابان به دردش می‏خورد. هنگام بازگشت از مدرسه نیز صدام با آن به سگها و گربه‎ها حمله می‏کرد. صدام جز این چماق آهنی، به کسی اعتماد نداشت، و به همین دلیل خشونت ذاتی‏اش، نه دوستی داشت نه رفیقی.

در سال 1955، خانوادة دائی صدام به همراه او به بغداد نقل مکان می‏کنند و در محله‏ای ساکن می‏شوند که گروهها و دسته‏های مختلف بر همهء راهها و مقدرات این محله تسلط داشتند و همیشه در میان آنها نزاع و درگیری بود و در اکثر اوقات، این درگیری‎ منجر به خون‏ریزی می‏شد و کشتن در میان آنها عادت مرسومی بود.

اولین جنایتی که صدام مرتکب شد، این بود که به تحریک و درخواست دائی‏اش خیرالله طلفاح که او را بزرگ کرده بود، اقدام به قتل دائی دیگرش به نام سعدی نمود. میان خیرالله با برادر بزرگش سعدی در مورد اموالی که باهم سرقت کرده بودند، اختلاف ایجاد شده بود. این قضیه در زمانی رخ داد که صدام تقریبن 20 ساله بود.

صدام برای ادامهء تحصیل به دبیرستان الکرخ رفت، اما تحصیلات خود را نتوانست به پایان برساند و پس از شکست در تحصیل، به حزب بعث پیوست. این حزب، پناهگاه افراد سرخورده، مجرم و جنایتکاری بود که مطرود جامعهء عراق بودند. در سال 1957، هنگام که حزب بعث درصدد برآمد مرحوم عبدالکریم قاسم (رئیس جمهور مردمی و محبوب عراق) را ترور کند، در این عملیات، به صدام، ماموریت دست دومی داده شده بود که عبارت از مراقبت از راهی منتهی به محلی که می‏بایست عملیات ترور در آن انجام گیرد. در آن دوران، صدام عضو ساده و رده پائینی در حزب بعث بود. در جریان این ترور، گلوله‏‎ای به پای صدام اصابت کرد. صدام از محل حادثه فرار کرد و مخفیانه به سوریه رفت. او مدت شش ماه در سوریه اقامت داشت. در این مدت، ملازم و همنشین بنیانگزار حزب بعث - میشل عفلق - کمونیست بود؛ و از آن زمان بود که میشل عفقل، رهبر سیاسی و معنوی صدام گردید.

صدام در سال 1962 به مصر رفت و بعد از آنکه به دروغ برای او گواهی پایان تحصیلات دورهء متوسطه صادر شد، به دانشکدهء حقوق مصر راه یافت؛ اما به علت بی‏سوادی، تا زمانی که به عراق بازگشت، نتوانست تحصیلات خود را در این دانشکده به اتمام برساند. در آن دوران، صدام مسئول حزب بعث در قاهره بود. با وجود نقش فرعی و اندکی که در عملیات ترور ناموفق عبدالکریم قاسم ایفا کرد، این نقش، مسیر پیشرفت او را در حزب همواره و آیندهء سیاسی‏اش را بیمه کرد.

سال 1963، حزب بعث به رهبری احمد حسن البکر تکریتی موفق شد حکومت مردمی عبدالکریم قاسم را سرنگون کند؛ در نتیجه، صدام با سرعت از مصر به عراق بازگشت. در عراق با دختر دائی‏اش ساجده خیرالله طلفاح ازدواج کرد.

در این مقطع، صدام بدترین جنایتها را در حق مردم عراق مرتکب شد. او در جنایتهایی مانند: قتل، غارت اموال مردم و تجاوز به زنان توسط گروهی که «پاسداران ملی» نامیده می‎شدند، شرکت نمود. اما این مرحله مدت زیادی ادامه نیافت و حاکم جدیدی به نام عبدالسلام عارف روی کار آمد و احمد حسن البکر و حزب بعث را کنار زد. عبدالسلام عارف از بعثی‏ها انتقام سختی گرفت و زندانهای عراق را از اعضای این حزب توطئه‏گر و خائن پر نمود. این بار صدام به اتهام اقدام علیه رهبر جدید کشور، دستگیر شد؛ اما توانست از زندان بگریزد و تا سال 1968، زمانی که بار دیگر بعثی‏ها قدرت را در دست گرفتند، مخفی ماند.


در آن هنگام، عبدالرحمان عارف، رئیس جمهور عراق بود. او پس از کشته شدن برادرش عبدالسلام عارف، در جریان یک سانحهء هوایی در سال 1966، به ریاست جمهوری عراق رسیده بود. عبدالرحمان عارف، مرد ضعیفی بود و درایت و تجربهء لازم را برای حکومت بر یک کشور خاورمیانه‏ای مانند عراق نداشت. علاوه بر این، همیشه مست بود. این مسائل، راه را برای به دست گرفتن قدرت توسط بعثی‏ها هموار کرد.


مرحوم ژنرال عبدالکریم قاسم

صدام با بازگشت بعثی‏ها به قدرت، تحت عنوان معاون شورای فرماندهی انقلاب، به صحنهء سیاست بازگشت. اولین ماموریت او، ریاست کمیته‏ای به نام کمیتهء تحقیق بود. این کمیته در زندان مخوف و معروف «قصرالنهایة» مستقر گردید و صدام پس از گذشت تنها چند هفته از رسیدن به قدرت، فجیع‏ترین جنایتها از جمله شکنجه و کشتن افراد بسیاری را مرتکب شد. هزاران تن از کسانی که به آنها اتهام دشمنی با حزب زده شده بود، در محوطهء زندان یا داخل سلول به طرز فجیعی کشته شدند؛ هزاران نفر دیگر در میادین بغداد و میادین دیگر شهرها به اتهام جاسوسی برای اسرائیل، آمریکا و ایران به دار آویخته شدند. تعداد زیادی نیز در حوضچه‏های اسید انداخته شدند و عدهء دیگری نیز زنده زنده سوزانده شدند.

قتل احمد حسن البکر
صدام، همهء رقبای خود در قدرت، حتا شخص اوّل حکومت، احمد حسن البکر را از سر راه برداشت. ابتدا توطئهء برکناری او از قدرت را طراحی کرد و دو سال بعد، طرح ترور او را به اجرا درآورد. طبق بیانیه‏های رسمی، احمد حسن البکر در 16 ماه مه 1979 دچار سکتهء قلبی شد؛ اما حقیقت این است که او در اثر مسمومیت از دنیا رفت.

پس از آن، فرزند نامشروع العوجه، مرد اوّل حکومت شد و بدون هیچ مخالفتی، نزدیکان و عشیرهء او، مناصب مهم و اصلی را تصرف کردند و تمام زبانها لال گردید. صدام با عراق و مردم آن، هر طور که می‏خواست رفتار می‏‎کرد و هیچکس نمی‏توانست علیه او سخنی بگوید. صدام معتقد بود مردم عراق بنده و بردهء او هستند. وی می‏گفت این سرزمین ملک اوست. به سرعت زندانهای عراق، پر از زنان و مردان عراقی شد. اطرافیان پست او، آبروی مردم را بر باد دادند، اما هیچکس یارای اعتراض نداشت.

دیدار بدل صدام از زندان
روزی صدام به من مأموریت داد تا از یکی از زندانها دیدار کنم؛ نه به خاطر تفقد از زندانیان؛ بلکه برای ارعاب فعالان در زندان تا دریابند که صدام بنا به تعبیر خودش، همیشه بالای سر آنها حاضر است. هنگام ورود به زندان، مدیر زندان به استقبال آمد. پس از طرح چند سؤال دربارهء وضعیت زندان و پاسخ مدیر به سوالهای من، او بدون هیچ مقدمه‎ای خطاب به من گفت: «جناب رئیس، امروز زن بسیار زیبایی را به زندان آورده‏اند . . . به نظرم مورد پسند حضرت عالی باشد.» او این عبارت را بدون هیچگونه شک و شبهه‏ای به زبان آورد؛ چون می‏دانست صدام نه فقط به خاطر اغراض جنسی، بلکه برای تنبیه برخی از زنان زندانی، متعرض آنها می‎شود. به او گفتم: «کجاست و چرا تا حال در این باره حرفی نزدی؟» و به همان شیوهء صدام به او ناسزا گفتم. رئیس زندان با عجله رفت و آن زن را آورد. از اهالی یکی از شهرهای جنوب عراق و از یک عشیرهء معروف بود. چند سؤال از او کردم و به مدیر زندان گفتم: «او را به سلولش بازگردانید . . . فعلن با او کاری ندارم.»
تصفیهء اطرفیان و دوستان سابق
صدام برای تسلط بر مقدرات عراق و از بین بردن رقبای خود، راه فریب، پستی و رذالت در پیش گرفت. صدام تبهکاران و جانیان معروف را جهت قتل و ارعاب مخالفانش به کار گرفت. از آنها برای تعلیم جلادان خود که جنایتهایشان فوق تصور است، استفاده کرد. یک نمونه از رذالت و فرومایگی صدام، نحوهء رفتار او با رفقایش در عملیات ترور عبدالکریم قاسم بود. عبدالکریم قاسم که از این ترور، جان سالم به دربرده بود، همهء عوامل ترور را عفو کرد. در حالی که صدام، پس از قدرت‏یابی، به حساب تک‏تک آنان رسید و اقدام به تصفیهء آنها کرد. اگر صدام بویی از انسانیت و شرافت برده بود، حداقل با رفقایش با همان تسامح و مدارایی برخورد می‏کرد که شخص مورد سوء قصد در این عملیات با آنها رفتار کرد.

مرحوم عبدالکریم قاسم در شبی که بنا بود شرکت‏کنندگان در توطئهء ترور او اعدام شوند، نتوانست به رختخواب برود و از طریق رادیو و تلویزیون اعلام کرد که از حق خود نسبت به آنها گذشته است و آنها را عفو می‏کند. بدین ترتیب، آنها از زندان آزاد شدند و عبدالکریم قاسم هم از خانوادهء راننده‏ای که در این عملیات کشته شده بود، عذرخواهی کرد و با کسانی که به او تعدی کرده بودند، این گونه رفتار کرد؛ اما صدام، رفقای خود، یعنی همان کسانی را که موقعیت حزبی‏شان بالاتر از او بود، یکی پس از دیگری از میان برداشت. افراد نامبردهء زیر، از جملهء کسانی هستند که به دستور صدام به طرق مختلف قربانی شدند:

1- فؤاد الرکابی: مؤسس حزب بعث در عراق و نمایندهء حزب در اولین دولتی بود که بعد از 12 جولای 1968 تشکیل شد. الرکابی در حالی که 28 سال داشت، و مهندس عمران و از اهالی ناصریه بود، به وزارت عمران منصوب شد. بعدن صدام او را به جاسوسی برای آمریکا متهم کرد و در زندانی واقع در شرق بغداد حبس کرد. سپس یک زندانی دیگر به نام عبداللطیف السامرائی را که زنی را به قتل رسانده بود، مأمور کرد تا الرکابی را به قتل برساند و خود از زندان آزاد شود. السامرائی با کاردی که مسئولان زندان در اختیارش گذاشته بودند، الرکابی را مضروب کرد. امکان کمک به الرکابی در بیمارستان وجود داشت؛ اما صدام دستور داده بود او را بر روی تخت به حال خود رها سازند تا کشته شود.

2- ایاد سعید ثابت: عضو فرماندهی منطقه‏ای حزب بعث بود. او دریافته بود که رسیدن صدام به قدرت، زندگانی‏اش را با خطر روبه‏رو می‏کند. از این رو عراق را ترک کرد. صدام حکم اعدام او را صادر کرد؛ ولی تلاشهای دستگاه اطلاعات عراق برای ترور این شخص، ناکام ماند.

3- سعدون البیرمانی: در یک تصادف ساختگی اتومبیل، او و همسرش کشته شدند.

4- سمیر عزیز النجم: صدام او را به خود نزدیک گردانید و به عضویت در فرماندهی منطقه‏ای حزب ارتقاء داد؛ اما در یک سانحهء هوایی عمدی، او را از بین برد.

5- خالد علی صالح: این شخص تا سال 2003 (سقوط صدام) در تبعید به سر می‏برد.

6- سلیم الزیبق: صدام به او سم تالیوم خورانید و در اثر مسمومیت از دنیا رفت. در آن هنگام گفته شد که مبتلا به سرطان بوده که ابدن صحت نداشته است.

7- عبدالکریم الشیخلی: در 8 آوریل 1980 در حالی که بازنشسته شده بود، با شلیک گلوله ترور شد.


نامهای اصیل ایرانی

آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داریوش سوم
آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آتوسا : قدرت و توانمندی - دختر کورش وزن داریوش اول
آفر : آتش - ماه نهم سال شمسی
آفره دخت : دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمده است .
آذرنوش‌: شیرین و دل انگیز
آذین : زیور، طاق نصرة‌، تزئین ، آرایش
آراه : نام فرشته موکل روز بیست و یکم ازماه پنجم درآئین زردشت
آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، امید
آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر
آرتین: عاقل و زیرک,نام پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
آرتام:والی فریگه در زمان کوروش هخامنشی
آرتمن:نام برادر بزرگ تر خشایار شاه پسر داریوش شاه
آرشام : بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش بزرگ هخامنشی
آرمان : آرزو - خواهش - امید
آرمین : آرام گرفتن - پسر کیقباد پادشاه پیشدادی
آرمیتا: آرامش یافته ، کلمه ای زردشتی است
آریا فر: دارنده شکوه آریائی
آریا : آزاده نجیب - یکی از پادشاهان ماد - مهمترین نژاد هند و اروپائی
آریا مهر : دارنده مهر ایران - از سرداران داریوش سوم
آرین : سفید پوست آریائی
آزاده : دلیر و بی باک ، رها
آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق
آزرمدخت : یکی از ملکه های ساسانی
آزیتا : آزاده
آناهیتا : الهه آب
آونگ : شبنم - نام کردی
آهو: شاهد ، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار
آیدا : شاد، ماه - نام تذکمنب
اتسز : لاغر و استخوانی - از پادشاهان خوارزم
اختر : ستاره ، علم ، درفش
ارد : خیر وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکانی
ارد شیر : شیر زیبا - اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان
اردوان : نام پادشاهان معروف اشکانی
ارژن : درختی با چوب بسیار سخت و محکم - نام کردی
ارژنگ : آرایش - کتاب مانی نقاش - دیوی که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان : شیر، دلیر و شجاع - نام پادشاه سلجوقی
ارغوان : نام درختی با گل و شکوفه های سرخ رنگ
ارمغان : هدیه ، تحقه ، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشید شاه پیشدادی
اروانه : نام گلی کوهی است - نامی کردی
استر : ستاره - بردارزاده مردخای وزن خشایارشاه
اسفندیار : پاک آفریده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان : منسوب به اشک - بنیانگذار سلطنت پارتها
اشکبوس : پهلوان کوشانی که به کمک افراسیاب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکایت گذشتگان
افسون : سحر و جادو ، حیله و تزویر
افشین : با همت .
امید : انتظار ، آرزو
انوش (‌ آنوشا ) : استوار و جاوید - دخترمهرداد ششم
انوشروان : دارنده لوح جاویدان - لفب خسرو اول پادشاه ساسانی
اورنگ : عقل و کیاست ، تخت پادشاهی
اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز
اوستا : نام کتاب آسمانی زردشت
اهورا : صاحب ، فرمانروای دانا
ایاز : بزرگ و پاینده - نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی
ایران : محل زندگی آریائیها
ایراندخت : دختر ایران
ایرج : یاری دهنده آریائیها - پسرفریدون ، پادشاه و پهلوان ایرانی
ایزدیار : کشی که خداوند یار اوست
بابک : پدر کوچک ، جد اردشیر ، پسر ساسان
باپوک : کولاک ، نامی کردی
باربد : پرده دار ، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز
بارمان : لایق - نام سردار افراسیاب
بامداد : پگاه ، سپیده دم - نام پدر مزدک
بامشاد : کسی که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانیان
بانو : خانم ، ملکه ، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب
بختیار : خوشبخت ، خوش اقبال - استاد رودکی در موسیقی
برانوش : مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی
بردیا : پسر کورش و برادر کمبوجیه
برزو : بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزویه : طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی
برزین : بلند و تنومند - ازپهلوانان ایران - نام پسر گرشاسب
برمک : از وزیران ساسانی - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر : خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی
بنفشه : گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتا طولانی
بوژان : رشد کرده - نامی کردی
بویان : خوشبو - مامی کردی
بهار : شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی
بهارک : بهار کوچولو
بهاره : بهاری
بهتاش : خوب ومانند
بهداد : نیک آفریده شده
بهرام : پیروز ، ایزد پیروزی درآئین زردشت ، لقب برخی از پادشاهان ساسانی
بهدیس : خوش رنگ ، خوشگل
بهرخ : زیبا چهره ، قشنگ
بهرنگ : خوش رنگ
بهروز : خوشبخت ، نیکبخت
بهزاد : نیک نژاد - مینیاتوریست مشهور صفویان - نام اسب سیاوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نیک اندیش - برف انبوه که از کوه فرو ریزد - جانشین اسفندیار
بهناز : خوش ناز‌، باناز ، طناز
بهنام : نیک نام
بهنود : سلامت ، عافیت
بهنوش : کسی که نیک مینوشد
بیتا : بی همتا ، بی مانند
بیژن : ترانه خوان ، جنگجو - پسر گیو و دلداده منیژه
پارسا : پاکدامن ، زاهد
پاکان : پاکها - نامی کردی
پاکتن : نیکو چهر پاکیزه تن
پاکدخت : دختر پاک
پانته آ : همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هدیه کردند امانپذیرفت
پدرام : آراسته ، نیکو ، شاد
پرتو : روشن ، تابش
پرشنگ : تابش ، آتشپاره
پرتو : روشن ، تابش ، فروغ
پرستو : پرنده مهاجر
پرویز : پیروز - لقب خسرو دوم ، پادشاه ساسانی
پردیس : بهشت ، باغ و بستان
پرهام : ازاشخاص بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور
پژمان : افسرده ، غمگین
پژوا : بیم و هراس
پرنیا : پارچه حریر
پشنگ : میله آهنی - نام پدرافراسیاب
پروانه : حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند
پروین : ثریا ، ستارگان کوچک نزدیک به هم
پری : فرشته ، جن ، همزاد
پریچهر : زیبا روی - نام زن جمشید شاه
پریدخت : دختر پری ، همسر سام نریمان و مادر زال
پریسا : همچون پری
پرناز: پری ناز دار
پریوش : پری روی ، فرشته روی
پریا : کبوتر بال شکسته ای که به دنبال آشیانه می گردد.
پوپک : هدهد
پوران : جانشین ، یادگار
پوراندخت : نام دختر خسروپرویز
پوریا : پهلوان محمد خوارزمی ملقب به پوریای ولی
پولاد : آهن سخت و کوبیده ، نام پهلوان ایرانی زمان کیقباد
پویا : رونده و دونده - نامی کردی
پونه : گیاهی خوش عطر و بو که در کنار جویها می روید.
پیام : الهام ، وحی ، پیغام
پیروز: کامیاب ، فاتح ، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی
پیمان : عهد ، قول وقرار - عنوان اسامی مردان در فارسی دری
تابان : تابنده ، منور
تاباندخت : دختر تابناک
تاجی : تاجدار ، نام و عنوانی در فارسی دری
تارا : ستاره
تاویار : آتشبان - نامی کردی
ترانه : زیبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه
تناز : نازنین ، با ناز و کرشمه - نامی کردی
توران : نام دختر خسروپرویز - سرزمین تور
توراندخت : دختری از توران
تورج : دلاور ، یکی از سه پسر فریدون شاه
تورتک : خروس صحرایی ، قرقاول
توفان : باد سخت
توژال : برف اندک - نامی کردی
تیر داد : داده تیر ، اشک دوم پادشاه اشکانی
تینا : گل ، نامی کردی
تینو : تشنه ، نامی کردی
جابان : سردار ایرانی یزدگرد
جامین : اسم یکی از قهرمانان ایران زمین ، نامی کردی
جاوید : پایدار ، همیشگی
جریره :‌ نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد.
جمشید : پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی
جوان : برنا ، دلیر ، شاداب
جویا : جوینده - پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد.
جهان : دنیا ، عالم ، گیتی ، کیهان
جهانبخت : شانس و اقبال جهان
جهانبخش : بخشنده جهان
جهاندار : نگهبان جهان
جهانگیر : فاتح جهان - نام پسر رستم
جهان بانو : بانوی جهان ، ملکه جهان
جهاندخت : دختر گیتی
جهان ناز : مایه فخر عالم
جیران : آهو ، نامی ترکی
چابک : زرنگ ، چالاک
چالاک : سریع و زبردست
چاوش : پیشرو و پیش قراول کاروان
چترا : دوازدهمین پادشاه سلسله ماد
چوبین : کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان
چهرزاد : نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد
خاوردخت : دختر مشرق زمین
خداداد : خدا داده
خدایار : دوست خدا - فرمانروای بخارا بوده است
خرم : شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت : دختر شاد و خندان
خسرو : مشهور ، نیک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
خشایار : قهرمان ، نیرومند - نام پسر داریوش کبیر هخامنشی
خورشید : درخشنده آفتاب - معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید
دادمهر : زاده آتش ، نام استاندار پارسی طبرستان
دارا : مالدار، ثروتمند ، از نامهای خداوند
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کیانی
داریا : دارنده ، ازنامهایی که در اوستا آمده است
داریوش : نگهبان نیکی - فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی
دانوش : از اسمهائی که در کتاب وامق و عذرا آمده است
داور‌:‌ حاکم عادل ، قاضی
دایان : ماما ، نامی کردی
دریا : بحر ، نام فرزند علاالدین عماد شاه
دل آرا : محبوب و معشوق
دل آویز : دلچسب ، دلکش ، آویزه دل
دلارام : مایه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگیز : گوارا ، مطلوب
دلبر : برنده دل ، یار و معشوق
دلبند : عزیز و گرامی
دلربا : رباینده دل ، محبوب
دلشاد : شادمان و خوشحال
دلکش : جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذیر
دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز : مهربان ، مشفق
دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه
دنیا : عالم و گیتی
دیااکو: اولین پادشاه مادها در قرن هفتم پیش از میلاد
دیانوش : دزد دریائی در داستان وامق و عذرا
دیبا : پارجه ابریشمی رنگی ، روی زیبا
دیبا دخت : دختر زیبا ، دختری همچون پرنیان
رابو : نام گلی بهاری - نامی کردی است
رابین : مشاور ، متعمد - نامی کردی است
رادبانو : بانوی بخشنده و جوانمرد
رادمان ( رادمن ) : نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی
رازبان : راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسی دری
راژانه : رازیانه - نامی کردی برای دختران
راسا : هموارو صاف - نامی کردی
رامتین : آرامش تن - موسیقی دان عهد ساسانیان
رامش : فراغت ، آسودگی ، راحتی ، نام هیربد زردشتی
رامشگر : خواننده و نوازنده ، خنیاگر
رامونا : نگهبان عاقل
رامیار : چوپان و گوسفند چران
رامیلا : خدای بزرگ ، نامی آشوری است
رامین : معشوقه ویس ، نام یکی از سرداران ایران
راویار : شکارچی - نامی کردی
رژینا : مانند روز - نامی کردی
رخپاک : دارای چهره پاک
رخسار : چهره ، سیما
رخشانه : منسوب به رخش
رخشنده : تابان ، کنایه از خورشید است
رزمیار : رزمنده ، مبارز
رستم : تنومند و قوی اندام ، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا : نورانی ، روشن
روبینا : یاقوت سرخ
رودابه : فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه ای در غرب ایران
روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی
روشنک : مشعل دار ، همچنین نام دارویی گیاهی است
روناک : روشن
رهام : نام پسر گودرز
رهی : راهی شده ، روان ، مسافر
ریبار : رهگذر ، نامی کردی
راسپینا : پائیز ، لغت زند و پازند
زادبخت : خوشبخت ، خوش اقبال
زاد به : بهزاد ، نیک زاده شده
زاد چهر : دارای نژاد پاک و اصیل
زاد فر : زاده روشنی
زال : فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان
زادماسب : برادر شاپور ساسانی ، نام یکی از قضات ساسانی
زاوا : داماد ، نامی کردی
زردشت : صاحب شتر زرد و زرین ، پیامبر ایران باستان
زرنگار : طلا کوب ، زرین
زری : طلائی ، زربفت
زرین : طلائی رنگ ، منصوب به زر
زرینه : آنچه منسوب به زر است
زمانه : روزگار ، دهر
زونا : گیاهی با گل کبود رنگ ، نامی کردی
زیبا : خوشگل ، قشنگ ، خوب ونیکو
زیبار : قبیله ای از کردها ، نامی کردی
زیما : زمین ، لغت اوستائی
زینو : زنده ، پابرجا - نامی کردی
ژاله : شبنم ، قطره
ژالان : گلهای دارای قطره و شبنم - نامی کردی
ژیار : زندگی ، زندگی شهری - نامی کردی
ژینا : زندگی و حیات - نامی کردی
ژیوار : زندگی
سارا : صحرا ، کوه و دشت - نامی کردی
سارک : سار کوچک ، پرنده ای سیاه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ : نام سازی شبیه به کمانچه
ساره : بامداد ، فردا - نامی کردی
ساسان : سوال کننده ، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند
ساغر : پیاله شرابخوری ، جام
سام : سیه چرده - جهان پهلوان ایرانی وجد رستم
سامان : ترتیب ، نظام ، زندگی
سانا : سهل و آسان
ساناز : کمیاب ، نادر، نام گلی است
سانیار : حامی و یار و پشتیبان - نامی کردی
ساویز : خوش اخلاق ، مهربان - نامی کردی
ساهی : آسمان صاف - نامی کردی
ساینا : خاندانی از موبدان زردشتی ، سیمرغ
سایه : منطقه تاریک پشت هر جسم ، حمایت
سپنتا : مقدس ، محترپ
سپند : اسفند
سپهر : آسمان ، نام فرزند کیخسرو
سپهرداد : بخشیده اسمان - داماد داریوش هخامنشی
سپیدار : درخت سفید
سپید بانو : بانوی سفید و درخشان
سپیده : سحرگاه ، سپیدی چشم
ستاره : کرات آسمانی که در شب می درخشند
ستی : دختر ، سیتا
سرافراز : سربلند ، متکبر
سرور : رئیس ، پیشوا
سروش : شنیدن و فرمانبرداری - فرشته مظهر اطاعت
سرور : شادمانی ، خوشحالی
سوبا : شناگر ، فردا
سوبار : اسب سوار - لغت زند و پازند
سنبله : یک خوشه گندم
سودابه : دختر زا - سود ده
سوری : سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم
سورن : خانواده ای در دوره اشکانیان که قدرتمند بودند
سورنا : سردار دلیر و خردمند پارتی
سوزان : سوزنده ، ملتهب
سوزه : سبزه ، نامی کردی
سوسن : گلی به رنگهای سفید، کبود ، زرد و حنایی
سومار : نام قبیله ای از کردها
سولان : نام گلی است ، نامی کردی
سولماز : زنی که پیرو پژمرده نمی شود
سوگند : شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند
سهراب : سرخ روی ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
سهره : پرنده ای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد
سهند : کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان
سیامک : مجرد - نام پسر کیومرث
سیاوش : دارنده اسب سیاه ، فرزند کیکاووس که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید
سیبوبه ‌: مانند سیب ، دانشمند شهیر ایرانی ، منصف الکتاب
سیما : چهره ، رخ
سیمدخت : دختر نقره ای و سفید
سینا : مرد دانشمند ، نام پدر شیخ ابوعلی سینا
سیمین : نقره ای ، سفید ، روشن
سیمین دخت : دختر نقره ای و سفید
شاپرک : پروانه
شادی : شادمانی ، خوشحالی ، شور شادان : شادمان
شادمهر : مهربان ، با محبت
شاران : گردنبند درست شده از بادام - نامی کردی
شاهپور : پسر شاه ، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساسانی
شاهدخت : دختر شاه ، شاهزاده خانم
شاهرخ : شاه منظر ، کسی که رخساری همچون شاه دارد
شاهین : پرنده ای شکاری
شاهیندخت : دخت شاهین
شایسته : سزاوار ، لایق
شباهنگ : بلبل ، ستاره کاروان کش
شب بو : نام گلی است که شب هنگام باز می شود
شبدیز: سیه فام ، سیه چرده ، نام اسب خسروپرویز
شبنم : رطوبتی که شب هنگام روی گلها می نشیند
شراره : گرمای سوزان ، عشق فراوان ، نامی کردی
شرمین : شرمسار ، خجل
شروین : یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی
شکوفه : گل درختان میوه دار ، شکفته
شکفته : خندان ، بشاش
شمشاد : درختی زینتی و تقریبا همیشه سبزکه دستمایه بسیاری از شاعران است
شمین : خوشبو، خوش عطر
شوان : شبان ، چوپان - نامی کردی
شمیلا : از نامهای ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار
شورانگیز : فتنه انگیز ،‌ ایجاد کننده شور و شوق
شوری : خوش قیافه ، قد بلند- نامی کردی
شهاب : شعله آتش ، سنگ آسمانی ، ستاره دنباله دار
شهبار : درخورشاه ، لایق شاه
شهباز : باز سفید رنگ ، شاه باز
شهبال : پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد : داده و بخشیده شاه
شهرآرا: آنکه به زیبایی مایه آرایش شهراست ، آرایش دهنده شهر
شهرام : رام و مطیع شاه
شهربانو : بانوی شهر ، ملکه
شهرزاد : شهرزاده ، بومی - نقال قصه های هزار و یک شب
شهرناز : خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش : شیرینی شهر
شهره : مشهور و نامی
شهریار : پادشاه ، یارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب
شهرزاد : شاهزاده ، فرزند شاه
شهلا : زن سیه چشم
شهنواز : نوازش شده شاه
شهین : منسوب به شاه
شیبا : نسیم شبانه - نامی کردی
شیدا : آشفته و عاشق
شیده : ‌خورشید ، درخشان
شیردل : پهلوان و دلاور
شیرزاد : شیر بچه ، همچون شیر
شیرنگ : به رنگ شیر ، مانند شیر
شیرو : پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فریدون
شیرین دخت : دختر شیرین
شیما : دخترانه ، نامی کردی
شینا : قدرتمند ، توانا - نامی کردی
شیرین : مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرویز
شیوا : شیرین بیان ، خوش زبان ، ایزد بزرگ هندیان باستان
طوس : فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامه
طوطی : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است .
طهماسب : دارای اسب قوی - نام پسر منوچهر
طهمورث : روباه تیزرو و قوی ، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید
غوغا : آشوب ، هیاهو
غنچه : گل نشکفته ، کنایه از دهان معشوق
فتانه : از نامهای کردی برای دختران
فدا : قربانی ، نامی کردی
فراز : بلندی و شکوه
فرامرز : شکوه مرزداری - نام پسر رستم دستان
فرانک : سیاه گوش ، نام مادر فریدون ، نام همسر بهرام گور ساسانی
فراهان : محل شکوه و جلال
فربد : مناعت ، بزرگی
فربغ : شکوه خداوند
فرجاد : دانشمند و فاضل
فرخ : تابان و زیبا - نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان
فرخ پی : نیک پی و نیک قدم
فرخ داد : مبارک آفریده شده
فرخ رو : دارای صورت زیبا
فرخ زاد : مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیان است
فرخ لقا : درای چهره زیبا ، خوشگل
فرخ مهر : زیبا چون خورشید
فرداد : داده شکوه وزیبائی
فردیس : بهشت ، بوستان
فرین : یگانه ، شکوه دین ، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرزاد : زاده فرو شکوه
فرزام : شایسته و لایق - نامی کردی
فرزان : عاقل ، حکیم ، دانشمند
فرزانه : دانشمند ، عاقل و عالم
فرزین : عالم ، وزیر دربار
فرشاد : شا دمان ، مسرور ، خوشحال
فرشته : فرستاده الهی و آسمانی
فرشید : درخشانتر ، نام برادر پیران ویسه
فرمان : دستور ، حکم
فرناز : داری ناز فراوان
فرنگیس ( فری گیس ) : نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش
فرنود : دلیل و برهان
فرنوش : شکوه ، نام پادشاه باستانی ماد
فرنیا : نامی برای پسران
فروتن : افتاده حال ، متواضع
فرود : پائین - نام پسر سیاوش ، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین
فروز : روشنائی ، روشنی
فروزان : تابان ، درخشان
فروزش : روشنی ، تابناک
فروزنده : درخشان ، درخشنده
فروغ : روشنائی ، تابش
فرهاد : عاشق افسانه ای شیرین
فرهنگ : شکوه ، ادب ، تربیت
فرهود : صداقت و راستی در دین
فربار : همراه خوب و شایسته
فریبا : زیبا و فریبنده
فرید : بی همتا، نامی کردی
فریدخت : دختر بی همت
فریدون : دارای شکوهی اینچنین ، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
فریمان : فر و شکوه ایمان
فریناز : عشوه گر ، پریناز
فرینوش : شکوه شیرین
فریوش : زنگ ، همان پریوش هم هست
فیروز : پیروز و مظفر
فیروزه : سنگی گرانبها با رنگ فیروزه ای
قابوس : معرب کاووس است
قباد : سرور گرامی ، شاه محبوب ، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی
قدسی : بهشتی ، روحانی
کابان : کدبانو ، نامی کردی برای دختران
کابوک : کبوتر ، نامی کردی برای دختران
کارا : فعال و کوشا
کارو : از نامهای ارمنی ایرانی به معنی نوید دهنده
کاراکو : نام یکی از سرداران ماد
کامبخت : کسی که بخت به کام اوست
کامبخش : آرزو دهنده ، مراد بخش
کامبیز : صورت فرانسوی (( کمبوجیه )) پسر کورش است
کامجو : کامجوینده
کامدین : یکی از دانایان دین زردشت
کامران : سعادتمند و خوشبخت
کامراوا : به مقصود و مراد رسیدن
کامک : آرزو و خواهش کوچک
کامنوش : کامروا ، خوشبخت
کامیار : کامروا و پیروز
کانیار : معدن شانس ، نامی کردی
کاووس : پادشاه توانا - از پادشاهان کیانی و پسر کیقباد
کاوه : آهنگر معروف ایران باستان که علیه ضحاک قیام کرد
کتایون : جهان بانو ، دختر قیصر روم و مادر اسفندیار
کرشمه : ناز و غمزه
کسری : معرب خسرو است
کلاله : موی پیچیده ، دختری با موهای مجعد
کمبوجیه : نام پسر کورش کمبوجیه است
کوشا : کوشنده ، ساعی
کهبد : خداوند کوه ، عابد
کهرام : رام شده کوه نام برادر و سردار افراسیاب
کهزاد : زاده کوه ، کسی که در کوه زائیده شده است
کیارش : شهریار بزرگ
کیان : پادشاه ، امیران
کیانا : فرستاده ، نامی کردی
کیانچهر : دارای چهره پادشاهان
کیاندخت : شاهدخت ، دختر شاه
کیانوش : بسیار شیرین ، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه
کیاوش : بزرگوار - نام پدر کیقباد
کیخسرو : پادشاه نیکنام ، نام پسر سیاوش و سومین پادشاه کیانیان
کیقباد : پادشاه محبوب - پدر کیکاوس و سر سلسله کیانیان
کیکاووس : سیاه چرده ، سبزه ، نام پسر کیقباد و پدر کیاوش
کیوان : سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی پس از مشتری است .
کیوان دخت : دختر سیاره کیوان
کیومرث : نخستین انسان ، و به گفته شاهنامه نخستین پادشاه
کیهان : جهان و گیتی
کیاندخت : دختر گیتی
کیهانه : جهان کوچک
گرد آفرید : پهلوان زاده شده
گردان : پهلوانان ، یلان
گرشا : به ر وایت شاهنامه همان کیومرث اولین پادشاه است
گرشاسب : صاحب اسب لاغر ، پهلوان ایرانی و جد رستم
گرشین : شعله آبی ، نامی کردی برای دختران
گرگین : منسوب به گرگ ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو
گزل : زیبا ، نامی ترکمنی است
گشتاسب : صاحب اسب رمنده ، پدر داریوش هخامنشی
گشسب : دارنده اسب نر
گشسب بانو : دختر رستم و زن گیو
گل : گیاهان رنگی کوچک که دستمایه شاعرانند
گل آذین : حالت قرار گرفتن گلها روی شاخه ها
گل آرا‌ :‌ آراینده گل
گلاره : تخم چشم ، نامی کردی
گل افروز : فروزنده گل
گلاله : دسته گل
گل اندام : آنکه اندامش مانند گل است
گلاویز : گیاهی برای زینت گل
گلباد : داری بوی گل
گلبار : پرگل ، گل افشان
گلبام : گلبانگ
گلبان : نگهدارنده گل
گلبانو : بانوی چون گل
گلبرگ : هر یک از برگهای یک گل ، مثل برگ گل
گلبو : معطر ، خوشبو
گلبهار : مثل گل بهاری
گلبیز : گل افشان
گلپاره : تکه گل ، پاره ای از گل
گلپر : برگ گل ، پر گل
گلپری : پری همچون گل
گلپوش : پرازگل ، پوشیده از گل
گل پونه : کسی که چهره اش به لطافت گل است
گلچین : باغبان ، عاشق گل ، کسی که گل می چیند .
گلدخت : دختر گل
گلدیس : به رنگ گل ، مانند گل
گلربا : رباینده گل
گلرخ : بسیار زیبا همچون گل
گلرنگ : به رنگ گل ، شرابی رنگ
گلرو : زیبا و سرخ رو
گلشن : گلزار و گلستان
گلریز : ریزنده گل
گلزاد : زائیده گل
گلزار : گلستان ، جای پرگل
گلسا : مثل گل
گلشید : درخشان چون گل
گلنار : گل انار ، شکوفه انار
گلناز : کسی که ناز و غمزه اش مثل گل است
گلنسا : گل بانو ، خانم گل
گلنواز : نوازش شده گل
گلنوش : شیرین مثل گل
گلی : مانند گل ، قرمز رنگ
گودرز : از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی
گوماتو : انقلابی زمان مادها که برای براندازی مادها و هخامنشیان قیام کرد
گهر چهر : آنکه چهره اش همچون گوهر است
گوهر ناز : کسی که همچون گوهر نازش گرانبهاست
گیتی : دنیا ، جهان ، عالم
گیسو : موی بلند زنان
گیلدا : طلا
گیو : پهلوان نامی شاهنامه و پدر بیژن
لادن : گلی به رنگهای زرد و نارنجی
لاله : گلی که رنگهای گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است
لاله رخ : کسی که روی همچون لاله دارد
لاله دخت : دختر لاله
لبخند : تبسم
لقاء : چهره ، سیما
لومانا : نام محلی در کردستان ، نامی کردی برای دختران
لهراسب : دارای اسب تندرو ، از پادشاهای کیانی و پدر گشتاسب
مارال : آهو ، نامی ترکی
ماری : کبک ماده ، نامی کردی
مازیار : اورا مزدایار - پسر قارون فرمانروای طبرستان
ماکان : نام پسر یکی از سران دیالمه
مامک : مادر کوچک و مهربان
مانا : نام خداوند بزرگ و نام یکی از دولتهای ماد ، نامی کردی
ماندانا : دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشی
مانوش : کوهی که منوچهردربالای آن متولد شده است
مانی : پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی
مانیا : خسته شده ، نامی کردی
ماهان : منسوب به ماه
ماهاندخت : دختر ماهان
ماه برزین : یکی از بزرگان دولت ساسانیان
ماه جهان : زیبای جهان
ماهچهر : زیبا رو ، قشنگ
ماهدخت : دختر ماه
ماهور : تابناک - نامی کردی
ماهرخ : آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد
ماهزاد : زاده ماه
مردآویز: جنگنده و دلاور
مرداس : مرد آسمانی - نام پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد
مرزبان : مرزدار - مرزبان بن رستم نویسنده کتاب مرزبان نامه
مرمر : ازسنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است ، سنگ مرمر
مزدک : خردمند کوچک - مردی که در زمان ساسانیان ادعای پیغمبری کرد اما کشته شد
مژده : نوید ، بشارت
مژگان : مژه ها
مستان : شادان ، شادمان
مستانه : خوشحال ، مانند مست
مشکاندخت : دختر خوشبو
مشکناز : مشک ناز دار
مشکین دخت : دختر مشک آلود و معطر
منیژه : پاک و سفید روی - نام دختر افراسیاب
منوچهر : کسی که چهره بهشتی دارد - از پادشاهان پیشدادی
مهبانو : بانوی بزرگ ، بانوی همچون ماه
مهبد : یکی از وزیران انوشیروان ساسانی
مه داد : از فرماندهان نظامی پارسیان ویکی از نامهای دوران هخامنشی
مهتاب : ماه تابان ، ماه تابناک
مهدیس : ماهرو ، زیبا ، خوشگل
مه جبین : انکه پیشانیش مانند ماه درخشان است
مه دخت : ماه دخت ، دختر ماه
مهر آذر : یکی از موبدان پارس در زمان انوشیروان - خورشید آذر
مهر آرا : آرایش دهنده مهر
مهر آسا : همچون خورشید زیبا روی
مهر آفاق : خورشید افقها
مهر افرین : عشق آفرین ، آفریننده عشق
مهرآب : کسی که فروغ خورشید دارد - نام جد مادری رستم
مهرداد : بخشنده ماه
مهر افزون : بالا برنده عشق و محبت
مهرام : رام شده ماه
مهران : منسوب به مهر است و یکی از خاندانهای عصر ساسانی
مهراندخت : دختر مهر و محبت
مهراندیش : دارای اندیشه با مهر و محبت
مهرانفر : شکوه
مهرانگیز : ایجاد کننده مهر و محبت و عشق مهرپویا : پوینده مهر
مهرداد : داده خورشید- خورشید عدالت - نام چند تن از پادشاهان اشکانی - خزانه دار بزرگ کوروش بزرگ
مهر دخت : دختر آفتاب
مهرزاده ‌: زاده خورشید ، زیبا روی
مهرناز : ناز خورشید
مهرنوش : خورشید جاویدان - یکی از پسران اسفندیار که بدست فرامرز کشته شد
مهرنکار : آرایش دهنده خورشید ، مهر آرا- نام یزدگرد
مهرنیا : ازنژاد مهر
مهروز : آنکه روزی چون خورشید دارد
مهری : منسوب به مهر ، منسوب به خورشید
مهریار : دوست خورشید
مهسا : مانند ماه زیبا روی
مهستی : ماه هستی ، ماه روزگار ، گرانبهاترین
مه سیما: آنکه صورتی چون ماه دارد
مهشاد : ماه شادمان
مهشید : پرتوماه
مهنام : آنکه نامش چون ماه است
مهناز : نازماه
مهنوش : ماه همیشگی
مهوش :‌ مانند ماه
مهیار : یار ماه ، نام پسر داریوش سوم هخامنشی
مهین : ماه زیبا رو
مهین دخت : دختر بزرگ
میترا : دوستی و محبت و مهر
میخک : گلی زیبا به رنگهای قرمز، سفید ، صورتی وزرد
مینا : گلی کوچک و زینتی ، گردنبند
مینا دخت : دختر مینا
مینو : بهشت ، جنت
مینودخت : دختر بهشت ، دختر پاک
مینو فر : دارای شکوه بهشتی
نادر : کمیاب ، بی همتا - نادر شاه افشار سر سلسله افشاریه درایران
ناز آفرین : معشوقی که ناز فراوان می کند
نازبانو : بانوی ناز دار
نازپرور : پرورش یافته در ناز
نازچهر : کشی که چهره ناز دارد
نازفر : دارای شکوه
نازلی : پرناز و غمزه - نامی ترکی برای دختران
نازی : با ناز ، اهل ناز
نازیدخت : دختر ناز
نامور : مشهور ، ارزنده
ناهید : پاک و بی آلایش - نام مادر اسفندیار
ندا : آواز ، بانگ ، فریاد
نرسی : فرشته وحی در اوستا - نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان
نرگس : گلی خوشبو و زیبا
نرمک : زیبا و لطیف - نامی کردی برای دختران
نرمین : لطیف و ملایم
نریمان : پهلوان ، دلیر - نام پدر سام
نسترن : گلی سفید و زیبا از گونه های نرگس
نسرین : گلی سفید و پر برگ
نسرین دخت : دختر نسرین
نسرین نوش : نام همسر بهرام گور
نکیسا : نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی
نگار: نقش ، بت ، صنم
نگاره : شکل دارای نقش و نگار
نگارین : نقاشی شده
نگین : گوهر قیمتی
نوا : ناله ، آواز
نوش ( انوش ) : زندگی جاوید
نوش آذر : آتش جاویدان - از آتشکده های عصر ساسانی
نوش آور : چیزی که زندگی و حیات می آورد
نوشا : نوشنده ، آشامنده
نوش آفرین : افریننده شادی و شیرینی
نوشدخت : دختر شاد
نوشروان ( انوشیروان ) : جاویدان ،‌ اولین خسرو ساسانی
نوشفر : شکوه جاوید
نوشناز : دارای ناز و ادای شیرین
نوشین : گوارا و شیرین
نوید : مژده و بشارت
نوین : تازه ، جدید
نوین دخت : دختر تازه به دنیا آمده
نیش ا : خال و نشانه - نامی کردی برای دختران
نیک بین : خوش بین
نیک پی : پاک نژاد
نیک چهر : خوشگل و زیبا
نیک خواه : شخص خیر خواه و خیراندیش
نیکداد : بخشنده نیکی
نیکدخت : دختر پاک و نیکو
نیکدل : دل پاک
نیکزاد : زاده نیکی و پاکی
نیلوفر : گل پیچک و زینتی به رنگهای سفید و سرخ وآبی
نیما : لقب علی اسفندیاری پدرشعر نو درایران ، نیما یوشیج
وامق : دوست دارنده ، عاشق - عاشق عذرا
ورجاوند : ارجمند - به اعتقاد زردشتیان کسی که درآخر زمان ایران را آباد می کند
وریا : پیدار، آگاه - نامی کردی برای پسران
وشمگیر : شکارچی بلدرچین - نام نام پسر وردانشاه از مولوک دیالمه
وهرز : نام مرزبان کشور یمن درعهد انوشیروان
وهسودان : نیک آسوده و آرام - عنوان یکی از سلاطین آذربایجان
ویدا : آموزنده و تعلیم دهنده
ویس : نام معشوق رامین در داستان ویس و رامین
ویشتاسب : صاحب اسبان فراوان
ویگن : از اسمهای ارمنی ایرانی به معنی جهش و پرش
هژیر : خوب چهره ، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هخامنش : دوستار اندیشه - نام جد کورش کبیر
هربد( هیربد ) : حاکم آتشکده ، موبد موبدان
هرمز : اهورمزدا ، خدای بزرگ ایرانیان - نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
همایون : مبارک ، خجسته - نام تنی چند از پادشاهان هندوستان
هما : فرخنده ، مبارک ، مرغ سعادت - نام دختر گشتاسب و خواهر اسفندیار
همادخت : دختر مبارک و فرخنده بخت
همدم : رفیق و مونس و همزبان
همراز : محرم اسرار
همراه : دوست و یار موافق
هنگامه : غوغا ، شلوغی ، دادوفریاد
هوتن : خوش اندام ، نام یکی از متحدان داریوش درحمله به مغان
هور : خورشید ، آفتاب
هورتاش : همچون خورشید
هورچهر : تابان روی ، زیبا
هورداد : فرستاده و داده خورشید
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورمند : شبیه خورشید
هوروش : خورشید مانند ، مثل خورشید
هوشنگ : هوش و درایت - نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیامک
هوشیار : با هوش و آگاه
هومان : نیک اندیش ، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه
هومن : نیک منش
هونام : خوشنام ، نیکنام
هویدا : آشکار و نمایان
هیتاسب : صاحب اسب بسته شده
هیرمند : یکی از القاب گستاسب ، آتش پرست
هیما : اشاره ، نامی کردی برای دختران
هیوا : امید وآرزو - نامی کردی برای دختران و پسران
یادگار : آنچه از انسان بجای ماند - پسر پادشاه گرجستان
یاسمن ( یاسمین ) : گل زیبائی به رنگ سفید و زرد و کبود
یاشار : عمر کننده ، نامی ترکی برای پسران
یاور : کمک و همدست و یار
یزدان : خداوند ، آفریدگار هستی
یگانه : بی نظیر ، بی مانند
یوشیتا : پهلوانی از خاندان (( فریان )) نامی اوستائی
منبع : پارسینه

درگذشت تهیه کننده سنتوری

تهیه‌کننده «سنتوری» درگذشت

تهیه‌کننده اغلب آثار بعد از انقلاب داریوش مهرجویی در سن 55 سالگی براثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت.

به گزارش خبرآنلاین، فرامرز فرازمند ظهر روز جمعه 22 مرداد در منزل خود دچار ایست قلبی شد و پیش از انتقال به بیمارستان درگذشت.

این تهیه‌کننده سرشناس سینمای ایران اولین همکاری خود را با داریوش مهرجویی در فیلم «لیلا» رقم زد.

او سال 1334 در ساری متولد شد و تحصیلات خود را در رشته حسابداری صنعتی ادامه داد و توانست فوق‌لیسانس مدیریت بازرگانی را از آمریکا دریافت کند. مرحوم فرازمند از سال 1375 فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد و در فیلم های «لیلا» و «درخت گلابی» به‌عنوان مجری طرح و تهیه‌کننده و در فیلم «میکس» به‌عنوان تهیه‌کننده حضور یافت.

او همچنین در فیلم‌های «دختر دایی گمشده» و «بمانی» سرمایه‌گذاری کرد. از دیگر کارهای فرازمند می‌توان به تهیه‌کنندگی فیلم‌های سینمایی «میکس» در سال 1378 و «سنتوری» در سال 1385 اشاره کرد. او همچنین در تولید فیلم «مهمان مامان» نیز به عنوان مشاور تولید حضور داشت.

فرازمند در بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را برای تهیه فیلم سینمایی «سنتوری» دریافت کرد.


اسامی شرکتهایی که باید از تهران بروند

الف- شرکتهای دولتی که مرکز اصلی فعالیت آنها در خارج از تهران است اما در تهران دارای دفتر هستند:

1. شرکت غله و بازرگانی منطقه‌های 1-2-3-3-4-5-6-7-8-9-10-11-12-13-14

2. شرکت سهامی بین‌المللی بازرگانی کالای تجاری ایران

3. شرکت سهامی بین‌المللی سوسنگرد

4. شرکت سهامی خدمات مهندسی آب

5. شرکت سهامی سردخانه سام

6. شرکت سهامی دامپروری و کشاورزی اله آباد

7. شرکت سهامی سردسیر گرگان

8. شرکت سهامی هواپیمایی خدمات ویژه

9. صندوق بیمه محصولات کشاورزی (استان‌ها)

10. شرکت سهامی کشاورزی و دامپروری سفید رود

11. شرکت سهامی کشت و صنعت شهید بهشتی

12. شرکت سهامی کشت و صنعت شهید رجایی

13. شرکت سهام کشت و صنعت جیرفت

14. شرکت سهامی کشت و صنعت هفت تپه

15. صندوق حمایت از توسعه سرمایه گذاری در بخش کشاورزی (مادر)

16. شرکت سهامی مجتمع گوشت فارس

17. شرکت سهامی پرورش کرم ابریشم ایران

18. شرکت سهامی مزرعه نمونه ارتش جمهوری اسلامی ایران

19. صندوق بیمه محصولات کشاورزی

20. شرکت سهامی کشت و صنعت و دامپروری مغان

21. شرکت سهامی بهره‌برداری و صنایع چوب فریم

22. شرکت سهامی نکا چوب

23. شرکت سهامی جنگل شفارود

24. شرکت سهامی ذوب آهن اصفهان

25. شرکت سهامی ذغال سنگ کرمان

26. شرکت سهامی البرز شرقی

27. شرکت سهامی البرز مرکزی

28. شرکت سهامی سنگ آهن مرکزی ایران

29. شرکت سهامی تهیه و تولید مواد معدنی ایران

30. شرکت سهامی خدمات بازرگانی فولاد ایران

31. شرکت سهامی تهیه و تولید مواد اولیه فولاد خراسان

32. موسسه تحقیقات و کاربرد مواد معدنی ایران

33. شرکت سهامی فولاد خوزستان

34. شرکت سهامی تامین مواد معدنی صنایع فولاد

35. شرکت سهامی فولاد مبارکه

36. شرکت ملی صنایع مس ایران

37. شرکت سهامی آلومینیوم ایران

38. شرکت سهامی پتروشیمی رازی

39. شرکت سهامی عملیات غیر صنعتی و خدمات صنایع پتروشیمی

40. شرکت سهامی هپکو

41. شرکت سهامی پاتله

42. شرکت سهامی کشتی‌سازی اروندان

43. مرکز تحقیقات و خدمات خودکفایی ایران

44. شرکت سهامی کمباین سازی ایران

45. شرکت سهامی ماشین سازی اراک

46. شرکت سهامی ماشین سازی تبریز

47. شرکت سهامی ماشین سازی لرستان

48. شرکت سهامی تولیدات و ادوات کشاورزی اراک

49. شرکت سهامی واگن پارس

50. شرکت سهامی صنایع ماشین آلات صنعتی تراکتور سازی ایران

51. شرکت سهامی ساختمان نصب گستر

52. شرکت سهامی پرس ایران

53. شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام – خراسان – تبریز- ارومیه- امیرکبیر- بوعلی سینا- فجر- قن‌آوران بین‌الملل – پارس- جم- مارون- زاگرس- دماوند- مبین – برزویه

54. شرکت سهامی خدماتی پازارگاد

55. شرکت مهندسی و قطعاتت ماشین آلات راهسازی ایران

56. شرکت سهامی تولید پمپهای بزرگ آبی

57. شرکت طراحی مهندسی و بازرگانی ماشین سازی تبریز- ادکو

58. شرکت سهامی ماشین های التریکی سنگین – جوبین

59. شرکت سهامی دیزل سنگین ایران

60. شرکت سهامی  گسترش شیرسازی

61. شرکت سهامی مجتمع صنعتی اسفراین

62. شرکت سهامی صنایع هوایی ایران

63. شرکت سهامی نورد بندعباس- بارکو

64. شرکت سهامی فولاد آذربایجان

65. شرکت سهامی صنایع فولاد کرمان

66. شرکت سهامی تولید آلومینای ایران

67. شرکت سهامی ره آوران فنون پتروشیمی

68. شرکت سهامی لوله گستر اسفراین

69. سازمان منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی

70. شرکت سهامی بازرگانی پتروشیمی انگلستان ـ سنگاپور

71. شرکت سهامی سیمان داراب ـ بوشهر

72. شرکت سهامی بازرگانی پتروشیمی منطقه آزاد دوبی و امارات عربی

73. شرکت بین‌المللی بازرگانی پتروشیمی شانگهای

74. شرکت سهامی نیمه هادی عماد

75. شرکت سهامی مس سونگون

76. شرکت سهامی آلومینیوم المهدی

77. شرکت پیمانکاری عمومی صنایع فولاد گسترش

78. شرکت سهامی تولید و تجهیزات ایمنی رسا- تتا

79. شرکت سهامی نوین معدن

80. شرکت سهامی بسپاران بندر امام

81. شرکت سهامی کیمیا بندر امام

82. شرکت سهامی فرآورش بندر امام

83. شرکت سهامی خوارزمی بندر امام

84. شرکت سهامی ذغال‌سنگ البرز غربی

85. شرکت سهامی پتروشیمی شیراز

86. شرکت سهامی پتروشیمی شهید تندگویان

87. شرکت سهامی پتروشیمی خوزستان

88. شرکت سهامی پتروشیمی بیستون

89. شرکت سهامی مس شهر بابک

90. شرکت سهامی سازمان آب و برق خوزستان

91. شرکت سهامی سازمان آب منطقه‌ای استان تهران ـ فارس ـ اصفهان‌ ـ خراسان ـ غرب ـ کرمان ـ سیستان و بلوچستان ـ هرمزگان ـ آذربایجان غربی و شرقی ـ گیلان ـ مازندران و گلستان ـ اردبیل ـ یزد ـ زنجان

92. شرکت سهامی عمران شهرهای جدید هشتگرد ـ پرند ـ پردیس ـ اندیشه ـ مهاجران ـ عالی‌شهر ـ علوی ـ گل‌بهار ـ سهند ـ‌بهارستان ـ صدرا ـ بینالود

93. شرکت آب و فاضلاب روستایی استان‌های آذربایجان شرقی ـ غربی ـ اردبیل ـ اصفهان ـ ایلام ـ بوشهر ـ تهران ـ چهار محال و بختیاری ـ خراسان ـ خوزستان ـ زنجان ـ سمنان ـ سیستان و بلوچستان ـ فارس ـ قزوین ـ قم ـ کردستان ـ کرمان ـ کرمانشاه ـ کهگیلویه و بویراحمد ـ گلستان ـ گیلان ـ لرستان ـ مازندران ـ مرکزی ـ هرمزگان ـ همدان ـ یزد

94. شرکت سهامی برق منطقه‌ای تهران ـ‌فارس ـ اصفهان ـ خراسان ـ آذربایجان غرب ـ کرمان ـ سیستان و بلوچستان ـ هرمزگان ـ مازندران ـ گیلان ـ باختر ـ خوزستان ـ زنجان ـ سمنان ـ یزد

95. شرکت ملی حفاری ایران

96. شرکت سهامی بهره‌برداری نفت و گاز اروندان

97. شرکت سهامی بازرگانی نفت ایران ـ نیکو

98. شرکت سهامی تولید مناطق نفت‌خیز جنوب

99. شرکت سهامی نفت مناطق مرکزی ایران

100. شرکت سهامی نفت فلات قاره

101. شرکت سهامی نفت خزر

102. شرکت سهامی خدمات عمومی بهداشت صنعتی و خدمات درمانی صنعت نفت

103. شرکت پالایش نفت اراک ـ کرمانشاه ـ اصفهان ـ دروان ـ تبریز ـ شیراز ـ تهران ـ آبادان

104. شرکت نفت و گاز پارس

105. شرکت گاز استان مرکزی ـ همدان ـ لرستان ـ کرمانشاه ـ کردستان ـ آذربایجان شرقی و غربی ـ اردبیل ـ مازندران ـ گلستان ـ زنجان ـ قزوین ـ قم ـ‌سمنان ـ یزد ـ گیلان ـ خوزستان ـ کرمان ـ چهارمحال و بختیاری ـ کهگیلویه و بویراحمد ـ فارس ـ تهران بزرگ ـ استان تهران ـ ایلام ـ اصفهان ـ خراسان

106. شرکت پالایش گاز بیدبلند ـ شهید هاشمی‌نژاد ـ خانگیران ـ فجر ـ سرخون و قشم ـ پارس ـ پارسیان

107. شرکت سهامی بهره‌برداری نفت و گاز کازرون ـ‌گچساران ـ شرق ـ‌غرب ـ زاگرس جنوب ـ‌آغاجاری ـ مارون ـ مسجد سلیمان

108. شرکت سهامی پایانه‌های صادراتی مواد نفتی

109. شرکت خدمات مهندسی و تجهیزات صنعتی تور بیراه

110.  شرکت سهامی منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس

111. شرکت سهامی حفاری شمال

112. شرکت خدماتی رفاهی و فرهنگی نفت

113. شرکت سهامی پتروپارس

114. شرکت سهامی مخابرات استان‌‌های مرکزی ـ تهران ـ گیلان ـ مازندران ـ آذربایجان شرقی و غربی ـ کرمانشاه ـ خوزستان ـ فارس ـ کرمان ـ خراسان رضوی ـ اصفهان ـ هرمزگان ـ سیستان و بلوچستان ـ کردستان ـ همدان ـ لرستان ـ ایلام ـ زنجان ـ چهارمحال و بختیاری ـ کهگیلویه و بویراحمد ـ سمنان ـ یزد ـ بوشهر ـ اردبیل ـ قم ـ قزوین ـ گلستان  

ب: سایر شرکتهای دولتی که محل فعالیت آنها در تهران است:

115. شرکت مادر تخصصی سرمایه‌گذاری‌های خارجی ایران

116. سازمان خصوصی‌سازی

117. شرکت مادر تخصصی صنایع آموزشی

118. شرکت مادر تخصصی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

119. شرکت مادر تخصصی گسترش خدمات بازرگانی داخلی

120. شرکت سهامی بازرگانی دولتی ایران

121. شرکت مادر تخصصی پست جمهوری اسلامی ایران

122. شرکت مادر تخصصی سازمان صنایع دفاع

123. شرکت مادر تخصص سازمان خدمات درمانی نیروهای مسلح

124. شرکت مادر تخصصی صنایع الکترونیک ایران

125. سازمان صنایع دفاع

126. ایزایران

127. صنایع الکترونیک شیراز

128. صنایع اپتیک اصفهان

129. صنایع قطعات الکترونیک ایران

130. شرکت صنایع مخابرات صاایران

131. سازمان صنایع هوافضا

132. صنایع هواپیماسازی ایران

133. شرکت صنایع هواپیمایی ایران

134. شرکت صنایع هوایی قدس

135. پشتیبانی و نوسازی بالگردهای ایران (پنها)

136. شرکت راه‌آهن جمهوری اسلامی ایران

137. شرکت مادر تخصصی ساخت و توسعه زیربناهای حمل و نقل کشور

138. شرکت فرودگاه‌های کشور

139. شرکت عمران و بهسازی شهری

140. شرکت عمران شهرهای جدید

141. شرکت مدیریت تولید و انتقال و توزیع نیروی برق ایران (توانیر)

142. شرکت مادر تخصصی ساخت و تهیه کالای برق (ساتکاب)

143. شرکت مادر تخصصی مدیریت منابع آب ایران

144. شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور (مهاب)

145. شرکت خدمات مهندسی برق (مشانیر)

146. شرکت ملی نفت ایران

147. بهینه‌سازی مصرف سوخت

148. شرکت ملی گاز ایران

149. شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی ایران

150. شرکت ملی صنایع پتروشیمی

151. شرکت مادر تخصصی تولید محصولات کشاورزی، دامی و منابع

152. شرکت مادر تخصصی خدمات کشاورزی

153. سازمان صنایع کوچک و شهرک‌های صنعتی ایران

154. شرکت پشتیبانی امور دام کشور

155. سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران

156. سازمان توسعه  و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران

157. شرکت دخانیات ایران

158. شرکت مدیریت شبکه برق ایران

159. شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی

160. آزمایشگاه فنی و مکانیک خاک

161. شرکت توسعه ایرانگردی و جهانگردی

162. شرکت تامین ماشین الات و تجهیزات راه

163. شرکت نمایشگاه های بین‌المللی
 
منبع : خبرگزاری مهر

عکس/لحظه تجاوز اسرائیل به خاک لبنان

    نظر
یک پایگاه خبری لبنانی، عکسی منحصر به فرد از لحظه تجاوز مرزی امروز نظامیان رژیم صهیونیستی به مرز لبنان منتشر کرد.
 این عکس اثبات می کند که نظامیان رژیم صهیونیستی با استفاده از جرثقیل، ضمن عبور از حائل و سیم خاردار مرز لبنان، اقدام به نصب دوربین مراقبت و کنترل کرده اند.
عبور نظامی صهیونیست از خط مرزی در این تصویر بوضوح قابل رؤیت است.
پایگاه خبری النشره، هنوز از چگونگی تصویربرداری این لحظه آن هم از ارتفاعی بالاتر از جرثقیل ارتش اسرائیل، خبری منتشر نکرده است.