سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل موضوعات اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی

جردن یا آفریقا

خیابان جردن که اکنون آفریقا نامیده می شود ، خیابانی است در شمال شهر تهران که یک سر آن در میدان آرژانتین است و سر دیگر آن به بزرگراه مدرس وصل می شود. کمتر کسی می داند که چرا نام این خیابان را جردن گذاشته بودند و چرا بعد از انقلاب نام آن را تغییر دادند.

ساموئل مارتین جردن یک معلم آمریکایی بود که در سال 1277 شمسى (1898 میلادى) هشت سال قبل از انقلاب مشروطه، یعنی 112 سال پیش به ایران آمد و ریاست دبستانى شش‏کلاسه را که یک هیئت آمریکایى بنیاد نهاده بود بر عهده گرفت. مدرسه ای که حالا دبیرستان البرز نامیده می شود.  

جردن در سال 1913میلادی (1292خورشیدی) با راه‌اندازی کلاس‌های باقیمانده، دوره دوازده ساله تا پایان دبیرستان را تکمیل کرد.  

در سال 1918میلادی (1297 خورشیدی) اولین ساختمان شبانه‌روزی ساخته شد. دانش آموزان کالج دو گروه بودند. عده ای پس از پایان درس روزانه به خانه های خود می رفتند و عده ای شب را در خوابگاه می ماندند.  

در سال 1308 این مدرسه به سطح کالج ارتقا یافت. نام چهار راه کالج در تقاطع خیابان حافظ و انقلاب یاد آور روزهای شکوفایی این موسسه آموزشی است. دبیرستان البرز که تا سال 1319 کالج البرز نامیده می شد در ضلع شمال غربی این چهار راه  واقع شده است.    

در سال 1319 دولت ایران کالج را از آمریکاییان خرید، آن را دبیرستان البرز نام نهاد و معلمان خارجى آن ایران را ترک کردند.

محمد علی مجتهدی در سال 1320مسؤولیت شبانه ‌روزی دبیرستان البرز و ? سال بعد، مدیریت کل دبیرستان را به عهده گرفت. او 34سال با اقتدار کامل مدیر دبیرستان البرز باقی ماند و با نحوه خاص مدیریتش، دانش‌آموزان برجسته‌ای را پرورش داد.

جردن بار دیگر در سال 1323 سفرى به ایران کرد و  مورد تجلیل شاگردانش قرار گرفت.

در این سفر یکى از تالارهاى دبیرستان البرز به نام او نامگذارى شد و نیم تنه سنگی وی را که استاد ابوالحسن صدیقی تراشیده بود، در کنار در ورودی آن نصب کردند. این پیکره بعدا به کتابخانه دانشگاه صنعتی امیرکبیر منتقل شد.  

جردن در سال 1333 در سن 81 سالگى در آمریکا در گذشت.

هر چند روش های تربیتی جردن امروزه قدیمی محسوب می شود، اما وی از جمله معلمانی بود که به کار خود عشق می ورزید. شیوه سختگیرانه تربیتی  او بعدها توسط مجتهدی پی گرفته شد. جردن انسانی به شدت اخلاق گرا بود.  

جردن برای دروغ ده شاهی جریمه تعیین کرده بود. اگر از دانش‏آموزى سئوالى مى‏کرد و او بلد نبود، مى‏گفت: "کلّه به ‏کار، کدو کنار." با سیگار کشیدن به شدت مخالف بود و اگر در جیب کسی سیگار پیدا می کرد یک تومان جریمه می شد. می گفت:" سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!"  

لوطى‏ را در معنایى منفى به ‏کار مى‏برد و مى‏گفت: "غیرت، همت، زحمت، کار، کوشش: اینها به آدم‏آباد مى‏رسد. سستى، بى‏حالى، کارنکردن، بارى‏ به ‏هرجهت بودن به لوطى‏آباد مى‏رسد." . اگر شاگردى را مى‏دید که وقت راه‏رفتن سرش پایین است، به او هشدار مى‏داد: "مگر مرغى و مى‏خواهى دانه جمع کنى؟ سرت را بالا بگیر و با بدن راست راه برو."  

استادان معروف دانشگاه و اشخاص دانشمند دعوت مى‏شدند تا براى شاگردان مدرسه البرز در مباحث مختلف صحبت کنند. جردن مى‏گفت:"بچه‏ها مملکت شما سابق? درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و کوشش شما دارد. امیدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و کشورتان مفید واقع شوید."

یک ‏سال در فصل زمستان‏ مریض شد و حدود یک ‏ماه در بیمارستان بسترى بود. بعد از بهبودى به مدرسه آمد و براى دانش‏آموزان سخنرانى کرد:"بچه‏ها، اطبا گفتند مرض من ذات‏الریه است و پرسیدند آیا مشروب در عمرم خورده‏ام. گفتم نه مشروب‏خور بوده‏ام و نه دودى. گفتند سِنّت بالاست، اگر مشروب‏خور بودى تا این سن زنده نمى‏ماندى. پس بدانید که مشروب بد است و انسان را معتاد و معیوب و مستعدّ مرگ مى‏کند."

همسر دکتر جردن معلم اخلاق مدرسه بود. یکی از فارغ التحصیلان کالج البرز می نویسد:"خاطرم هست که ما باید حدود صد موضوع یا بیشتر از جمله: من نباید روى دیوار خط بکشم، سخن بد یا اهانت‏آمیز بگویم، مشروب نباید بخورم، به کسى بى‏احترامى نباید بکنم، دروغ نباید بگویم، به پیران باید احترام بگذارم و از این قبیل را روى ورقه‏اى بخوانیم و امضا کنیم و ورقه را به خانم معلم برگردانیم. این تعهّدى اخلاقى بود که از هم? شاگردان گرفته مى‏شد."

ملک ‏الشعراى بهار دربار? او سروده است: تا کشور ما جایگه جردن شد/ بس خارستان کز مددش گلشن شد/  این باغ هنر که دور از او بود، کنون‏/  چشمش به جمال باغبان روشن شد

و نیز: نادانى چیست جز به غفلت مردن؟/ باید به علاج از این مرض جان بردن‏/  گفتم که طبیب درد نادانى کیست؟/ پیر خردم گفت که جردن جردن